- پیر زاده
- فرزند پیر وشیخ ومرشد
معنی پیر زاده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه پیشتر متولد شده
آنکه پیش تر متولد شده، نسبت فرزندی که زنی از شوهر سابق خود داشته باشد با شوهر فعلی او
زاده پیر پیر زاده، بهیئت پیران تولد یافته
بغزاده
بخشیده پدر
بچه دیو دیو نژاد، اسب قوی هیکل و تیز دو
سقنقور
پارسی است میر زاده فرزند امیر شاهزاده
ناپاک زاده
در جادوئی بس ماهر
پیر شده پیر گشته: ز سر گیتی پیر بوده جوان شد که سلطان گیتی ملک ارسلان شد، (مسعود سعد)
فرزند پیغمبر از اولاد پیامبر
سقنقور، جانوری دوزیست شبیه سوسمار دارای چهار دست و پا و دم کوتاه که قدش تا ۲۵ سانتی متر می رسد، ریگ ماهی
آنکه عمر خود را در ساحری گذرانیده، جادوگر پیر
راهک کوره راه
زاده پری فرزند پری پری نژاد، (استعاره) کودک زنی زیبا، (استعاره) فرزند زیبا
جن زده مصروع مجنون، کاهن، جمع پری زدگان
آنکه قبلا زاده شده کسی که پیشتر متولد گردیده
داماد پیر: عروس جوان گفت با پیرشاه که موی سپیدست مار سیاه. (لغ)
کودکی که به هنگام شیرخوارگی کم شیر خورده و لاغر و نزار شده باشد، جمع شیر زدگان
فرزند پری، پری نژاد، کنایه از بچۀ بسیار زیبا
جافزاد جه زاد
چیزی که در لنگدستمالازار بند یا پارچه ای بندند و از جایی بجایی برند
آنکه از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف و زشت باشد: چرا از سرمای کم متالم میشویکمگر پیر زایی، کسی که با موی سفید و بهیئت پیران ترنجیده پوست و زشت بدنیا آید
پی بریده معقور (اسب و مانند آن) : خران گور گریزان تیر هجو منند بداس پی زده و در کمند مانده قفا. (سوزنی)
پی بریده، اسب یا استری که رگ وپی پایش را بریده باشند